کد مطلب:314612 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:238

این آقا یک قائد بوده من هم یک قائدم
جناب آقای مهندس محمد شیخ الرئیس كرمانی از پدر بزرگوارش حجت الاسلام آقای حاج شیخ عباس شیخ الرئیس نقل می كند:

16. قضیه ای به نقل از پدر آقای سید اسماعیل

پدرم گفت: در صحن حضرت ابوالفضل علیه السلام كشوانیه (كفشداری) بودم قائدی (سرلشكر) از سران ارتش عثمانی وارد صحن شد، به كفشداری كه شرفیاب شد كفشدار گفت: سلاح كمری و كفش های خود را تحویل دهید و در مراجعت تحویل بگیرید. در جواب گفت: این آقا (قمر بنی هاشم) یك قائد بوده و من هم یكی، كنایه از این كه با كفش و سلاح مشرف خواهد شد. من از ترس سكوت اختیار كردم. او به رفتن خود ادامه داد و وارد حرم شد. لحظاتی بعد صدای گلوله در فضا طنین انداز گردید، همه به طرف حرم دویدیم كه چه شد؟ دیدیم قائد با سلاح كمری خودش به قتل رسیده،



[ صفحه 607]



ظاهرا هنگام خم شدن ماشه چكیده و گلوله رها شده بود. به ایالت (استانداری) كربلا اطلاع داده شد كه چنین اتفاقی افتاده. آمد و از نزدیك صحنه را دید، و گفت عجیب است خونی هم مشاهده نمی شود. دستور داد جنازه اش را به صحن منتقل كردند كه در این هنگام خون روان شد و او پی به اعجاز برد و اجازه ی دفن را بدون مزاحمت برای اهل حرم صادر كرد.